سلام
از دنياي مجازي خيلي بدم مي آيد بيشتر به اين خاطر که نمي داني طرف مقابلت چه کسي است. به طور کلي قبل از خواندن کلي مطالب يک وبلاگ پروفايل مديرش را مي خوانم. بماند حالا.
به بد کسي گفتيد نظر بده، من هم قول ندادم که نگويم چقدر افراطي هستيد. پس ميگم که چقدر افراطي هستيد و اين تفکر بسيار به ضرر نظام و کشور است.
به بد کسي گفتيد نظر بده چون من حقوق عمومي مي خونم. يعني حقوق مربوط به رابطه دولت با مردم.
نظر بنده:
اول اين که خيلي خوب هست که شما به نظرات مختلف فکر مي کنيد و سعي مي کنيد جواب هاي احتمالي به نوع تفکرتون را پيش بيني کنيد و جواب بديد اين خيلي نکته مثبتي در نوع تفکر بعضي هاست. مثل شما.
اما من با اين نظر شما به شدت مخالفم. اول اين که نظام ما دموکراسي نيست بلکه جمهوري است. يادم هست که در جايي مي خوندم که ارسطو(انشاالله که ارسطو بوده!) که نوع نظام ها را تعريف مي کند و اين کلمات را وارد ادبيات حقوقي دنيا مي کند، خودش نظام اکثريت سالار را به دو نوع تقسيم مي کند و نوع فاسد آن را دموکراسي و نوع صالحش را جمهوري نام مي گذارد. جمهوري نظام بي توجه به نظر اقليت نيست بلکه اعمال نظر اکثريت با احترام به اقليت و چندگانگي سياسي است.
حالا منظور من دفاع از جمهوري نيست منظورم اين است که کلا نگيد دموکراسي بگيد جمهوري.«جمهوري اسلامي ايران»
شما در نوشته تون مي خواهيد اين را بگوييد که الگوي ما از يک جامعه اسلامي اشتباه است و تعابير غربي و نوع نظام هاي غربي را وارد نمونه ناب يک کشور اسلامي کرده ايم و سيستم ولايت فقيه را با محدوديت اعمال مي کنيم. درسته؟
من صاحب نظر حقوق اسلامي نيستم اما به نظرم بهتر است از درون نظريات تئوري فقه سياسي به قضيه نگاه نکنيم. بلکه به واقعيت و نمونه عيني نگاه کنيم. ما مي خواهيم حکومت اسلامي را در کجا اعمال کنيم؟ در «جمهوري اسلامي ايران»
اين جمهوري اسلامي چطور به عنوان نظام رسمي کشور ما انتخاب شد؟ با پيشنهاد ولي فقيهي که شما مي گوييد بايد قانون اساسي را زير نظرش تغيير دهيم و انتخابات رياست جمهوري و مجلس و شوراها را از نظام حقوقي کشورمان حذف کنيم.
آخر چه کاري بود که ولي فقيه زمانه بيايد و نوع مطلوب و مورد قبولش براي ايجاد کشور اسلامي را جمهوري اسلامي نام بگذارد و ولي فقيه بعدي بيايد و زير نظرش جمهوري اسلامي را عوض کند و يک اسم ديگر براي نظام بگذارد؟ آنوقت اين فقيه واجد شرايط مديريت کشور است؟
امام خميني(ره) هم در زمان انتخاب نوع نظام که بعدا به خواست خود امام به رفراندوم هم گذاشته شد و 98/2 درصد مردم هم به آن راي دادند و امام نشان داد که چقدر در نظر مردم مقبوليت دارد(البته اين هم خودش يکي از اصول سياسي غربي است به نام پله بيسيت که سردمدارن، مقبوليت عامه را به رخ مخالفان خود مي کشند و زبان دشمنان را کوتاه مي کنند پس لاتنظر من قال بل انظر ما قال0- درمورد قبول جمهوري هم همين است اگر غربي ها نظر خوبي دادند لازم نيست حتما ردش کنيم-) و هم ايشان در زمان مبارزاتشان در طراحي نظري حکومت اسلامي قواي سه گانه مثل مجلس را حذف نمي کردند و در کتبشان هم هست.
علاوه بر اين امام خميني(ره) خودشان نقش فقيه در جامعه اسلامي را مشخص کرده اند ايشان هرچند ولايت مطلقه را بهترين نوع ولايت ولي فقيه بر مردم مي دانند(نه ولايت نسبي و محدود- اسم فقهيش يادم نيست) اما موارد آن را هم مشخص کرده اند و در اموري که از مجاري عادي حل مي شود ديگر نيازي به دخالت مستقيم رهبر نمي بينند و آن مجاري عادي هم زير نظر ولي فقيه انتخاب شده اند و جز اصول قانون اساسي درآمده اند.
امام (ره) در مصاحبه هاي خودشان در فرانسه به کرات در بيان سيستم سياسي اي که در آينده در ايران اعمال خواهد شد گفته اند: «ما نامزدي براي رياست جمهوري معرفي مي کنيم که بايد به وسيله ملت انتخاب شود وقتي او انتخاب شد از او پشتيباني و حمايت خواهيم کرد. قوانين حکومت اسلامي، قوانين اسلام خواهد بود(درمورد اين که چطور اين قوانين قوانين اسلام باشند هم در زمان شاه تئوري خود را مطرح کرده بودند که امروز اجرا مي شود مجلس شورا + فقهاي شوراي نگهبان) من شخصا رئيس جمهوري نخواهم شد و هيچ پست دولتي هم نخواهم پذيرفت و مانند گذشته به هدايت ملت اکتفا مي کنم.» اين را نقل به مضمون نکردم عينا از کتابي نقل مي کنم که از متن صحيفه نور امام نوشته است.جلد14
يک گفته هم از شهيد مطهري:«ولايت فقيه به اين معنا نيست که ولي فقيه در راس حکومت قرار بگيرد و عملا حکومت کند. نقش فقيه در يک کشور اسلامي يعني کشوري که در آن مردم، اسلام را به عنوان يک ايدئولوژي پذيرفته و به آن ملزم و متعهد هستندنقش يک ايدئولوگ است نه يک حاکم. وظيفه يک ايدئولوگ اين است که بر اجراي صحيح ايدئولوژي نظارت کند...»